« توانا بود هرکه دانا بوَد – ز دانش دل پی برنا بود»
از وقتی خواندن را آموختیم این بیت روی جلدِ همهی کتاب های درسی مان خود نمایی میکرد . اما آیا بهراستی هیچ وقت به کنه این درس جاویدان پی برده ایم ؟ آیا وقتی می گوییم دانستن حق ماست میدانیم که شرط توانایی مانیز هست ؟ چقدر میدانیم ودانا به چه هستیم؟ بیشتر ما وقتی از مدرسه ودرس جداشدیم ازدانایی هم فاصله گرفتیم مگر آنگاه که به اجبار از ما خواستند که برای راحتی آنها بدانیم! از ما میخواهند که دو را در دو ضرب کنیم اما به ما ربطی ندارد که حاصل ضرب آن چهار میشود ! وقتی ما چهار نفر میشویم برای آن ها دو دوتا، شانزده تا میشود اما برای ما اگر جرات پرسیدن داشته باشیم جواب همان چهار است و اگر ماهشت نفره یا شانزده نفره وبیشتر کارکنیم این قانون دُو دُویی برای ما حاصلی جز چهار ندارد وبرای آنها شانزده، سیودو، شصت وهشت و بهمین ترتیب بازی با اعداد شیرین تر و شیرین تر خواهد شد و برای ما عدد کسالت بار چهار چهارصد بار دیگر هم چهار است وبس. چون راه توانایی را که دانستن است برما بسته اندو مانیز فراموشمان شده است که:
توانا بود هرکه دانا بود .
این مقدمه نه چندان خوشایند دعوتی است برای همآموزی درکلاسی غیر حضوری . میتوانیم ازاین راه به همآموزی بنشینیم تا دانایی را بیشتر به خدمت گیریم وتوانایی رابرای پاسداشت کرامت انسانی مان بهکار بندیم . این صفحه از امروز در راه توانمند سازی همه زنان ومردان کارگر بیدریغ نقش دانستن برای توانستن را رقم خواهد زد.