کار در ایران

درباره‌ی حقوق کار و ... این صفحه برای کارگران و زحمتکشان منتشر می‌شود ،در معرفی آن بکوشید .

کار در ایران

درباره‌ی حقوق کار و ... این صفحه برای کارگران و زحمتکشان منتشر می‌شود ،در معرفی آن بکوشید .

پاسخ به نقدهایی پیرامون یک تصمیم سندیکایی


پاسخ به نقدهایی پیرامون یک تصمیم سندیکایی

از: کاظم فرج الهی

        سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران در بهمن ماه گذشته  طی نامه ای به ITF

 ( فدراسیون جهانی کارگران حمل و نقل ) اعلام کرد از این تاریخ منصور اسالو  دیگر در این سندیکا هیچ گونۀ سمت و مسئولیتی ندارد و به همین دلیل سندیکا در این نامه ازITF  که تا این زمان این عضو خود و رهبر سندیکایی زندانی را بطور همه جانبه مورد حمایت قرار داده بود خواستار قطع این حمایت ها و ارتباطات می شود .

در آغار باید از دو بابت بسیار متاسف بود . یک :اصولن برای اتفاقی که افتاده و عضوی این چنین پرکار و فعال، بدون این که مشکل امنیتی حاد و جدیدی رخ داده باشد از عرصۀ فعالیت در محیط کار و سندیکای خود خارج شده است. هرچند جذب افراد و نیروهای جدید و دفع یا خارج شدن نیرو هایی که کارکردشان به نفع مجموعه نیست بخشی از پروسه زندگی و پویایی یک سندیکا  یا هر نهاد مدنیِ  دیگراست . دوم این که جنبش کارگری ایران در آن چنان موقعیتی قرار دارد که یک تغییر و جابجایی داخلی نه چندان ساده ولی قابل درک و نه چندان دور از انتظار در سندیکای کارگران یک بنگاه بزرگ (ده هزار نفره )این چنین همگان را به تعجب و غافلگیری کشاند. عجیب این که شمار بسیار زیادی از دوستان و علاقه مندان و  پیگیران مسایل جنبش  کارگری خود را موظف به موضع گیری پیرامون این واقعه دانستند. برخی این تصمیم را تقبیح، پاره ای محکوم، شماری تایید و حمایت کردند و برخی نیز از هیات مدیره سندیکا توضیحات رسمی و علنی  خواستند و این در حالی است که رفت و آمد ها، جابجایی ها ، انشعاب ها و اخراج ها در دیگر گروه ها و سازمان های صنفی یا سیاسی هیچ گاه دیگران را این چنین به تعجب و تحرک و اظهار نظر وادار نکرده است. این که مسایل جنبش کارگری برای دیگر فعالان اجتماعی مهم و یا تا این اندازه مهم است مایه خشنودی بسیار است ولی این که از نظر این دوستان فعل و انفعالات داخلی یک سندیکا تبلور یا معادل  تغییر و تحول در کلیت جنبش ارزیابی شود ابداٌ خوشحال کننده نیست . آشکار است که احیا و بازگشایی سندیکای کارگران شرکت واحد و رشد و شکوفایی این تشکل آن هم پس از سال ها سکوت و سکون در جنبش کارگری ایران مایه خرسندی و حتا افتخار همه ی فعالان و دوستان این جنبش بوده و تضعیف و ضربه خوردن آن نیز مایه نگرانی آنان است. اما چرا باید جنبش کارگری ایران با پیشینه ی مبارزاتی و تشکیلاتی بیش از یکصد سال و با شمار جمعیت نزیک به ده میلیون کارگر بیمه شده آن هم در شرایط بحران و رکود اقتصادی موجود  در چنان موقعیتی قرار داشته باشد که چنین اتفاقی در یک سندیکا با این قد و قواره این چنین مورد توجه و حیاتی ارزیابی شود ؟ چرا دیگر بخش ها و اندام های این جنبش این قدر ضعیف است؟ در ایران کنونی بیش از ده ها و صدها و بل بیش از هزارها بنگاه تولیدی وخدماتی با ده ها تاهزاران کارگر داریم که علی القاعده مستعد داشتن تشکل های مستقل کارگری و از جمله سندیکا هستند، اگر یک دهم آن ها دارای سندیکا بودند همین واقعه با همین ابعاد تا این اندازه مهم جلوه می کرد؟

در مقطع کنونی یک واقعه ی اجتناب ناپذیر ولی قابل پیش بینی و علی القاعده گریزناپذیر، طی یک پروسه ، به هرحال رخ داده است ؛ غم و درد اصلی و مهم در این جاست که فعالان پرشماری که بر این رخداد به مثابه یک حادثه ی بسیار مهم و حتا  سرنوشت ساز تمرکز کرده اند از پرداختن به این " چرا " و چگونگی حل و رها شدن ازقید  این " چرایی " که برای جنبش کارگری ایران بسیار  مهم و حیاتی هم هست غافل هستند و یا خود داری می کنند ؟

 به راستی چرا این واقعه رخ داد ؟ باید بپذیریم که جنبش کارگری ایران به رغم داشتن پیشینه ی یکصد و اندی ساله هنوز رشدنایافته است و درمرحله ی - اگر نگوییم کودکی - پیش از بلوغ  قرار دارد. پرداختن به عوامل و دلیل های  این رشد نایافتگی هدف این نوشته نیست ولی میزان آگاهی طبقاتی ، شناخت منافع میان مدت و دراز مدت طبقه  و حد سازمان یافتگی این طبقه به خوبی، درستی این ادعا را گواهی می دهد. در نتیجه  تشکل ها و نهاد های کنونی موجود این طبقه و رفتار جمعی و تشکیلاتی فعالان و رهبران آن ( دست کم برخی ازآن ها) هم نمی تواند از تبعات این عقب ماندگی برکنار باشد . البته در پروسه ی مبارزه ی طبقاتی دیگر جوامع حتا مدرن و پیشرفته هم این گونه موارد و این چنین رهبران و پیشروانی کم و نایاب نیستند که با وجود دارا بودن سوابق درخشان، در موقعیت های ویژه به دلیل گزینش روش ها و تصمیم هایی گریز ناپذیر و یا اجتناب پذیر و یا  حتی به دلیل مسائل شخصی و گاه جاه طلبی و قدرت دوستی به شکل های مختلف از روند صحیح و خط اصلی مبارزه منحرف شده روش ها و خط های نادرستی برگزیده اند .رهبران اتحادیه ها و نهاد های کارگری رفرمسیت و یا خائن  و خریداری شده توسط کارفرمایان و عوامل سرمایه های داخلی یا جهانی کم نیستند و در جریان مبارزه طبقاتی هیچگاه نباید از بروز چنین حوادثی  متعجب شد، آنچه بسیارمهم بنظر می رسد پیش بینی و گزینش روش های پیشگیری از بروز این گونه  رخدادها، مقابله با عوارض پس از رخداد و عبور از بحران های ناشی از آن است.

در جامعه ای که جنبش عمومی و بویژه کارگری آن تا این حد در دوره های مختلف سرکوب شده، عقب نگه داشته شده، فرصت تمرین و یادگیری عملی کار جمعی و دمکراتیک به ندرت به دست آمده و رشد نایافته است خیلی جای تعجب نیست که رخ داد جلوه هایی از مبارزۀ طبقاتی و دست یابی کارگران به پیروزی و دست آوردهایی هر چند اندک ولی به هرحال مهم، ایجاد تشکل های نوپا و یا احیای سندیکایی سرکوب شده ،ذوق و شوق و تشویق و ُبه ُبه و ُچه ُچه بسیاری را برانگیزد. بیان مکرر و زیاده ازحد خوشحالی ها و تشویق و تمجید هایی که بسیاری از سرحسن نیت و برخی شاید از زاویه و مقصود هایی دیگر باشد، بستر مناسب و خوبی فراهم می کند  برای مبالغه و بزرگنمایی در بیان کارهای انجام شده، هزینه های داده شده و امتیازهای بدست آمده از سوی آن دسته از فعالان عرصۀ  کارگری که متاسفانه بیش از هرچیز به تماشاچی نیاز دارند ! در حالی که جنبش ما بیش از هرچیز به بیشمار کارگران پیشرو و کارآزموده نیاز دارد. روحیه قهرمان دوستی افراطی و قهرمان پروری که هنوز نزد بسیاری از ایرانیان یافت می شود افراد کم ظرفیت بسیاری را به سوی قهرمان شدن، اغراق در ارزیابی امکانات و دست آوردها، توهم نسبت توانمندی های خویش، خودمحوری و گاه دیکتاتور شدن سوق می دهد. گزارش دهی نادرست، بزرگنمایی کارها ی انجام شده، مبالغه دربیان دستاوردها و امتیازات بدست آمده و یا هزینه های داده شده در راه مبارزه- چه از سرناآگاهی باشد و  چه حسابگرانه و با صدای بلند بیان آرزوها باشد و در راستای مورد تحسین و تشویق قرار گرفتن ( این دومی را دوستان خارج نشین و قهرمان پرور اغلب  فراهم می آورند) و یا .... به هرحال موجب غلط اندازی است و تحلیل و تفسیرهای نادرست، خوشحالی های بی مورد دوستان و تحریک و خصومت دشمنان طبقۀ کارگر را پدید می آورد. جنبش کارگری ما همواره از این رهگذرآسیب هایی را تجربه کرده است .

در چنین فضا و شرایطی کارگران فعال و سندیکایی شرکت واحد جهت احیا و بازگشایی سندیکای قدیمی خود که از سال 1362 به حالت تعلیق و غیر فعال در آمده بود اقدام کردند و همانطور که دور از انتظار هم نبود به موازات تحمل فشارها و تهدید های شغلی و امنیتی مورد توجه، تشویق و تحسین های بسیار نیز قرار گرفتند. بسیاری از فعالان، دوستان و خیر خواهان جنبش کارگری با حسن نیت و به قصد کمک از یک سو و دوستان ناآگاه، سیاست پیشگان، دشمنان دوست نما و دشمنان طبقاتی از دیگر سو هرکدام به شکل و شیوه های مختلف برای برقراری رابطه و یاری رسانی و یا نفوذ در این تشکیلات و تحت تاثیر قرار دادن فعالان و رهبران آن تلاش بسیار کردند. شماری از فعالان این گرایش ها بسیارکوشش کردند فرد یا افرادی از اعضای هیات مدیره یا بدنۀ سندیکا را در راستای نیل به اهداف خویش یا نزدیک کردن به راه و روش و تفکرِ خود تحت تآ ثیر و نفوذ قرار دهند و اگر بتوانند تحریک و ... کنند . بدون تردید  بیشترین اعضای هیات مدیره و بدنه ی سندیکا به کمک هوش و درایت و صداقت خود و با تکیه بر اساسنامه ،به رغم همه کم تجربگی ها در عین حال با کمک پیشکسوتان و رجوع به خردجمعی و اصول کار گروهی _تشکیلاتی و دمکراتیک بر بسیاری کجروی ها و فشارهای گوناگون غلبه کردند. اما آنجا که بستری از کیش شخصیت ، تمایلات و ضعف های شخصی، خود محوری و تکروی، خود شفیتگی و جاه طلبی و توهم  فراهم باشد در کنار کاتالیزورهایی چون حمایت، تحسین و تشویق های نابجا و افراطی اعم از مشفقانه و یا مغرضانه ،  کج روی ها و کج اندیشی هایی پدید می آید، تصمیم هایی گرفته می شود و روش هایی اعمال می گردد که به سلامت و صلابت سندیکا آسیب زده هزینه های سنگین تحمیل می کند. نمی توان با اطمینان روی نقطه ی خاصی دست گذاشت اما احتمال اختلال افراد و یا نهاد های وابسته به سرمایه جهانی و سولیداریته سنتر را هم نباید از نظر دور داشت؛ این پدیده ها و اشکالات همیشه و در همۀ تشکل های صنفی و سیاسی می تواند رخ دهد. در این روند است که فرد یا افرادی می توانند با سوار شدن بر احساسات  و تاییدات بخشی بزرگی از بدنه به تدریج خود را در حد یک رهبر بلا منازغ و قدر قدرت بیابند؛ روش ها و دیدگاه های شخصی خود را عین اساسنامه و تمایلات و آرزوها یشان را منافع و اهداف بلند مدت تشکل بدانند؛ درمقابل مخالفت ها و انتقادها  با تکیه بر تشویق و حمایتهای اغراق آمیز درونی و بیرونی بر آشوبند و پا به زمین بکوبند؛ به جای برقراری روابط درست تشکیلاتی به لابی گری بپردازند؛ گزارش های غیر دقیق و مبالغه آمیز و گاه حتی نادرست ارائه دهند؛ در غیاب و به جای هیات مدیره  خود راسا تصمیم بگیرند و نیازی هم به ادای توضیح برای دیگران احساس نکنند چرا که خود را دارای حمایت های وسیع توهم آلود و بدون عیب و نقض و همیشه دانا و توانا و موفق می دانند .

از یک سو  رو در بایستی و نبود صراحت در برخورد و ملاحظه کاری هایی که متاسفانه بخشی از باورهای ما ایرانیان است و ازدیگر سو فشارهای مالی و امنیتی و شرایط اجتماعی و سیاسی خاصی که بر تشکل های صنفی حاکم است مانع اجرای درست اساسنامه و آیین نامه ها و جاری شدن روند دمکراسی و مراجعه به خرد جمعی می شود. همه ی این ها دست به دست هم داده موجب انباشته شدن نارضایی ها و انتقاد های گفته شده و گفته نشده می گردد و زمینه مناسبی  می شود برای بروز به ظاهر ناگهانی نارضایتی ها درونی در پی یک تلنگر و یا حادثه ی غیر مننظره؛  بخصوص اگر آن حادثه یا بخشی از آن با باورها و سنت  های موجود جامعه  همخوان نبوده  و براصل اعتماد متقابل استوار نباشد!  رهبران و پیشروان سندیکا ها و همه ی نهاد ها و تشکل های مدنی و صنفی کارگری و مردمی باید باور های اخلاقی و سنت های موجود در جامعه را فارغ از خوب یا بد بودن آن ها همواره در نظر داشته و ملاحظات و محدودیت های آن ها را در روش های مبارزه و حتا زندگی شخصی خود رعایت کنند. رعایت نکردن این ملاحظات  به  گسترش نفوذ و صلابت این نهاد ها آسیب جدی وارد می کند وبی اعتمادی را رواج می دهد و می توانددستاویزی برای نهادستیزی گردد.

نمونه گزارش های نادرست را می توان در گزارش سالیانه وضعیت این سندیکا ( سال 1391 ) دید : هیات موسسی که اعضای آن به دلایل مختلف سالهاست پراکنده شده و فقط دو نفر باقی مانده اند که بجز نامی و امضایی در پایین بیانیه های مشترک کارکرددیگری ندارند(هیات موسس سندیکای کارگران نقاش...) . هیات مؤسس های یک نفره ای که هنوز شاید چیزی به جز ایده ای در ذهن خود فرد نیستند و صرفآ برای پر شدن عریضه و یا کیس پناهندگی و رنگین شدن کارنامۀ دیگران موجویت خارجی یافته اند(هیات موسس سندیکای رانندگان برون شهری و یا سندیکای معلمان حق التدریسی ).  بیان با صدای بلند آرزوهای زیبایی که هر علاقه مند دور از میدان این جنبش را به وجد می آورد، خود بزرگ بینی و توهم نسبت به نیرو توان خود عاملی می شود که ازتجمیع این هیات های مؤسس و اتحادیه های کاغذین فدراسیون های سراسری کارگران را می سازد؛  چه زیبا  وغرور انگیز است این رویا، اما افسوس که بر دریا نتوان مایه زد و یک دریا دوغ  بدست آورد .چه انگیزه ای می تواند دلیل نوشتن و ارائه این گونه گزارش های نادرست و یا غیر دقیق باشد ؟ این گونه گزارش دهی و چنین بازخوردهای  تشویق و تحسین برانگیز و نابجا نتیجه ای جز ترویج دروغ و تزویر درپی نخواهد داشت.

اما سئوال دیگری هم می تواند مطرح باشد : اینکه چرا درخشش یک سری حرکات، مبارزات مقطعی و اتخاذ روش های تازه ی مبارزه و یا بروز حوداث کمتر عادی شده ای در عرصه جنبش کارگری پاره ای از دوستان راچنان به وجد می آورد که دچار این تصور نادرست می شوند که جنبش کارگریِ روبه رو رشد  همان جنبش اعتلا یافته است ! و یا فلان حرکت نقطۀ عطفی در مبارزات است و اگر این دوستان اطلاعیه ندهند و یا دخالتگری نکنند از قطار جنبش کارگری در حال حرکت و سرعت  گیری عقب می مانند! در واقع آرزوها و شوق و ذوق شان موجب می شود خوشبینی مفرط و توهم جای واقع بینی را بگیرد.

به یاد بیاوریم در بحران های کارگری پس از اجرای طرح های تعدیل ساختاری وقتی کارگران کارخانه  بنز خاور در جریان مبازات خود تحریم سالن غذا خوری (نوعی اعتصاب غذا) را به عنوان یک شکل اعتراض بکار بردند گروهی از این تاکتیک چنان به وجد آمدند که آن را نقطۀ عطفی در جریان مبارزات کارگران ارزیابی کردند ! مختصات این نقطۀ عطف چه بود خصلت و ویژگی های مبارزه قبل و بعد از این نقطۀ عطف چگونه بود و چه تمایزی از هم داشتند ؟

تقریبا دو دهه پس از آن و برگزار شدن - یا نشدن - مراسم اول ماه مه  1388 در پارک لاله تهران . چگونه گروه ها  و شمارزیادی از دوستان طبقۀ کارگر ( بخصوص در خارج از کشور ) این واقعه  یعنی یک تجمع دست بالا 500 نفره را که امضای ده  گروه و تشکل زیربیانیه ی آن دیده می شد  بزرگنمایی کرده تحولی در جنبش کارگری و نشانۀ اعتلای آن دانستند.  کمتر کسی در آن روزها حاضر بود روی این نکته درنگ و تامل کند که بجز دو سندیکای کارگران شرکت واحد تهران و نیشکر هفت تپه، دیگر امضا کنندگان اصولاٌ چقدر وجود خارجی موثر داشتند ؟ چقدر ماهیت کارگری، پایه های توده ای و کارگری و استقرار در محیط کار و زندگی طبقه کارگر و خلاصه چه اندازه نفوذ و توان بسیج داشتند . اگر این ویژگی ها و توانمندی ها را حتا بطور نسبی هم داشتند چرا به رغم امضای ده تشکل در پای بیانیه ، روز میدان جمعیت حاضر تا این اندازه ناچیز و قلیل بود. حتی پس از فرو نشست  هیجانات و اضطراب های اولیه این واقعه کمتر کس یا گروهی حاضر شد بپرسد و یا پاسخ دهد اثرهای آن تحول چه بود؟ چه برسرآن اعتلا آمد ؟ واقعاٌ این حرکت ناشی از اعتلای جنبش بود و یا بی تدبیری و تشخیص نادرست شرایط و نبود توانایی تحلیل موقعیت؛ و یا شاید تاثیر ماجراجویی وعملکرد قهرمانانه عده ای از فعالان و علاقمندان به جنبش کارگری بود که به دیگران به نوعی در آن شرایط خاص تحمیل شد  و متاسفانه عدم تحلیل و تشخیص درست آنها از شرایط و امکانات موجب تنها ماندن شان در میدان شد؟  آیا این عدم تمایل به درنگ و تامل  و نتیجه گیری منطقی تر از واقعه ناگوار پیش آمده، ناشی از این حقیقت نبود که این دوستان ترس داشتند نکند که نتیجه گیری ها بر خلاف تمایل و آرزو هایشان باشد ؟

 در درستی و انسانی و انقلابی بودن تمایل و آرزوی این دوستان تردیدی نیست، آنچه مورد تردید است امکان تحقق این آرزوها در شرایط کنونی است .  اصرار بر تحقق این آرزوهای بزرگ و زیبای انقلابی درهر شرایط ، آیا مانع درست دیدن و تشخیص واقعی  امکانات و رخدادها  و تحلیل منطقی شرایط نمی شود؟ ویا موجب بزرگنمایی و اغراق در بیان آنچه رخ داده نمیگردد؟ و به مبالغه ی ارزیابی از دستاوردهای کسب شده و توان و ظرفیت های موجود نمی انجامد؟

 

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد