کار در ایران

درباره‌ی حقوق کار و ... این صفحه برای کارگران و زحمتکشان منتشر می‌شود ،در معرفی آن بکوشید .

کار در ایران

درباره‌ی حقوق کار و ... این صفحه برای کارگران و زحمتکشان منتشر می‌شود ،در معرفی آن بکوشید .

تشکل های کارگری و نسخه های بورژوایی و خرده بورژوایی (بخش پایانی)

پیش از آنکه به موضوع شوراهای کارگری بپردازم، لازمست روی "مجمع عمومی" نیز به‌عنوان سازمان کارگری مکث شود. بااین پرسش که : آیا مجمع عمومی را می توان تشکل و یا سازمان کارگری نامگذاری کرد؟ مجمع عمومی تاکی وکجا جایگزین سازمان کارگری است؟ سازمانی که مجمع عمومی در آن مستحیل می‌شود چه ماموریتی از سوی واضعان آن دارد ؟ 

 

مجمع عمومی را می توان تشکل و یا سازمان کارگری نامگذاری کرد؟

ایده‌ی  مجمع عمومی به‌عنوان سازمان از سوی طرفداران حزب‌کمونست_کارگری(موسوم به حکمتیست‌ها) رواج یافته است. در مورد این جریان ارزیابی‌های گوناگونی شده‌است که در اینجا موضوع بحث ما نیست، آنچه هست اینکه این جریان وجود دارد ومدعی است که می‌تواند در جنبش کارگری ایران تاثیرات معینی هم داشته باشد و به هر حال نظرات و تاثیرات آن را مورد نقد قرار می‌گیرد.

آن‌چه درباره مجمع عمومی می‌توان گفت: این مجمع تشکل موقتی و ناپایدار است و به منظور دستیابی به‌هدف معینی شکل می‌گیرد.(در واقع پروژه‌ای خاص را دنبال می‌کند)با تحقق و یا عدم تحقق(پیروزی یاشکست پروژه) ماموریت آن پایان می‌گیرد.

برای بیان خواستی‌است که بهر‌حال دستیابی به آن نیازبه‌مبارزه ای نفس‌گیر و زمان‌بر است  یک گردهمایی صِرف کفایت نمی‌کند بل‌که مداومت بیان این خواست بدون پراکندن‌ آن جمعِ بانی، شرط واجب آنست.

این که چنین مداومتی در مجامع عمومی وجود دارد، بطور منطقی امکان پذیر نیست چرا که با وجود میزان درک و آگاهی کارگران از شرکت ونحوه حضور درمبارزه و درمقابل میزان فشار وارده از سوی دستگاه‌های امنیتی وتاثیرات روانی آن برجامعه و ازآن جمله کارگران؛ و عواملی چون نبود امنیت شغلی و اجتماعی برای آنها، پذیرش ضرورت مبارزه نیازبه زمان لازم برای پیشروانِ‌کارگری جهت متقاعدکردن سایرکارگران که به درجات مختلف دوری و نزدیکی از ایده مبارزه برای بهبودخواهی هستند؛ وجود دارد. رسیدن به میزانی از این درک مستلزم اشکال گوناگون سازمانیابی پنهان و آشکاری است که بتواند کارگران را به‌اصطلاح به "پای کار" بیاورد و طبیعی‌است که دراین پروسه اشکال مختلف سازمانیابی موثر و مستمر وپایدار در ذهن کارگران پیشرو و همکاران دیگر مبادله شود و درواقع یک مجموعه از دانش و اطلاعات بین ذهن‌های کارگران به جریان می‌افتد. به همین خاطر کارگران راه های گوناگون را برای دستبابی به مطالبات مورد توجه قرار می دهند. طبیعی‌است گردهمایی هایی که بیشترین کارگران را برای تحقق مطالبات گردآورد؛ محصول روندی از اینگونه است ، اما آیا کارگران دراین میزان از گردهمایی ها متوقف خواهند شد؟ الزاما چنین نخواهد بود و بسته به میزان آگاهی و همبستگی و نقش و موقعیت کارگران دراقتصاد بنگاه و محل کار و بسیاری عوامل دیگر چون نقش کارفرما وحامیان آن، مواضع متفاوتی را ممکن‌است پیشِ‌روی کارگران گذارد. ممکن‌است این گردهم‌آیی (مجمع عمومی) را به راحتی سرکوب کنند و تا مدتها بازتولید شرایطی که منجر به گردهمایی شد، اتفاق نیفتد و کارگران با ارزیابی از وضع موجود شیوه‌های دیگری را برای مقابله باسرکوب برگزینند.

واضعان این نوع "تشکل" براین عقیده هستند که : هیچ رژیمى نمی‌تواند با مجمع وسیع کارگران همان رفتار سرکوبگرانه و پلیسى‌اى را بکند که به یک هیأت نمایندگى، هسته مخفى یا هیأت مؤسس اتحادیه مخفى می‌کند. مجمع عمومى شکل ایده‌آل به میدان آمدن کارگر بصورت متشکل و علنى است، یعنى به آن شکلى که قدرت کارگر به معنى واقعى کلمه به نمایش در میآید."( از آرشیو کورش مدرسی - منتشر شده در "منتخب آثار منصور حکمت)

در مبارزات کارگری، تجربه‌ای که بیانگر بکارگیری چنین شیوه‌ای بطور مکتوب از جانب به‌کارگیرندگان آن در دهه‌های اخیر این مدعا را ثابت کند، نداشته‌ایم. چه بسا چنین شیوه‌ای کار گرفته شده باشد اما اینکه نیروهای امنیتی و پلیس نتوانسته اند اعتراضات هدایت‌شده به این شیوه را سرکوب کنند ادعایی بیش نیست. این مهمترین ویژگی! برای مجامع عمومی معتبر نیست تنهابنظر می‌آید آن‌ها با دلایل استنباطی خود اصرار بر وجود چنین سازماندهی دارند. بخوانیم:

«تجمع و گردهمایی طبیعی توده کارگر در محل کار و کارخانه و رشته کارگری، نقطه عزیمت ایجاد مجمع عمومی و شورایی است. تجمع و گردهمایی هر روز کارگران هفت تپه در اعتصاب ۶۸ روزه اخیر اهمیت این مساله را به اثبات رسانده است. اینکه هر روز در محل تجمعشان در “سنگر” و یا در مقابل فرمانداری شوش، آنزمان که با صدای رسا اعلام میکنند “تصمیم آنها جمعی و همین جا اتخاذ میشود” دارند دایر بودن مجمع عمومی تصمیم گیرنده خود را اعلام میکنند. دارند تشکل پایه خود را رسمیت میدهند. برای ذهنیت و کسانی که تشکل را با دفتر ودستک و بعضا ساختاربالای سرکارگر و به درجه ای پیچیده میفهمند، احتمالا این شکل مجمع عمومی در برگیرنده آحاد کارگر را تشکل ندانند. اما برای کارگر درگیر مبارزه، چنین ظرف ساده و سر راست متحد کننده همقطاران و همکاران بسیار با ارزش و تجارب غنی اعتصابات کارگری متکی به مجامع عمومی کارگری این را به خوبی نشان میدهد. ساختارغیر پیچیده و غیر بوروکراتیک مجمع عمومی یک خصلت مثبت و مهم مجمع عمومی است.» (جنبش مجمع عمومی و شورایی – رحمان حسین زاده.  اخبار روزپنجشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۹  )

تجمع و گردهمایی کارگران در محل کارو کارخانه نقطه عزیمت ایجاد هرنوع تشکلی می‌تواند باشد و از بدیهیات است که هرتشکلی با وجود مجمع عمومی اعلام شده و اعلام نشده می تواند شکل گیرد! خواه شورا باشد یا سندیکا اما این بدان معنا نیست که سلسله مجامع عمومی باید الزاما برگزار شود تا شکل ویژه‌ای از سازمان پایدار و ماندگار را تضمین کند. سازمانیابی کارگران نه براساس تکرار شیوه‌ی گردهمایی آنها بل که براساس درک ضرورت وجودِ نهاد نمایندگی است که اراده جمعی کارگران را پشتوانه‌ی مبارزه صنفی-طبقاتی آنهامی‌سازد. بدیهی‌تر آنکه کارگران نه براساس خواست جریانات سیاسی ( حکمتیست‌ها ویا هر جریان سیاسی دیگر ) که با تکیه بر رشد ذهنی و شرایط عینی و برپایه تجربیات تاریخی_ طبقاتی سازمان خود را برمی‌گزینند.

واضعین "مجامع عمومی" به مثابه یک "تشکل" دلیل دیگری نیز برای اثبات این مدعا می آورند ، بخوانیم : «تمام زیبایى جنبش مجمع عمومى در همین است که چپ است بدون آنکه تخیلى باشد. چپ است و از همه آلترنانیوها شدنى‌تر است. چپ است براى اینکه توده وسیع کارگران را به میدان میکشد. شدنى‌تر است براى اینکه بجاى اینکه تشکل کارگرى را به رضایت دولت و سازمان امنیت و تساهل رئیس‌جمهور و بلند شدن رهبر از دنده مدنى، گره بزند، بجاى اینکه براى راه اندازى‌اش رهبران کارگرى را به جلسات پنهانى فرابخواند و به خطرشان بیاندازد، بجاى اینکه اساسنامه‌هاى من درآوردى و مقررات دلبخواهى وضع کند و برود و بیاید تا رضایت گرایشات را جلب کند.»

«... اینکه چرا در ایران سندیکاى مستقل از دولت نداریم، سؤالى است که پاسخش را باید جنبش سندیکایى پیدا کند و براى همه ما توضیح بدهد. اگر از من بپرسند، میگویم در ایران سندیکالیسم پا نمیگیرد براى اینکه سندیکا، بخصوص در دوره و زمانه ما محصول جنبش عمل مستقیم کارگرى نیست، بلکه جزئى از یک مدل ادارى-سیاسى در جامعه است. سندیکا بخشى از یک توازن و حتى توافق وسیعتر در جامعه میان دو سوى خرید و فروش نیروى کار در بازار است. سندیکا بعنوان بخشى از یک رژیم ونظام سیاسىِ خاص امکان شکفتن و تداوم داشتن دارد. بدون پارلمان، بدون سوسیال دموکراسى، بدون تقدس بازار، بدون سنت قوى قانونگرایى بورژوایى در جامعه، بدون ثبات سیاسى و بطور خلاصه بدون یک مجموعه روابط سیاسى، ادارى و حقوقى در جامعه که اتحادیه کارگرى بخش موجّه و پذیرفته شده‌‌اى از آن تعریف شده باشد، سندیکاسازى راه بجایى نمیبرد. حتما بعضى در نقد این نظر مثال سندیکاهاى انقلابى در برخى کشورهاى دیکتاتورى و یا اتحادیه‌هاى آفریقاى جنوبى را پیش خواهند کشید. اما این مثالها مربوط نیست، چون قرار بود دوستان سندیکاساز ما شدنى بودن و "قابل گرفتن" بودن سندیکاهاى متعارف را نشان بدهند. شک دارم کسى بتواند اجازه سندیکاى انقلابى را از مسئولین و مامورین تقسیم معجون جامعه مدنى در ایران بگیرد. »

 ( بحث مربوط به مباحثات زمستان سال ۱۳٦٦ در حزب کمونیست ایران است. از آرشیو کورش مدرسی - منتشر شده در "منتخب آثار منصور حکمت، ضمیمه ١"، انتشارات حزب کمونیست کارگرى - حکمتیست، ژوئیه ٢٠٠٦ - صفحات ١٩٣ تا ١٩٦ )

از مفهوم چپ در این عبارات که بگذریم (چرا که کلی است و هر جنبشِ حق طلبانه‌ای می‌تواند مدعی چپ باشد) مگر می توان بدون نشانی از برپایی چنین شیوه‌ای و تاثیرگذاری حداقل نسبتا مستمری از آن، این شیوه‌ی سازماندهی را از همه‌ی آلترناتیو ها شدنی‌تر ارزیابی کرد؟ این بسیار ذهنی است که ما حتی تاریخ مدونی برای چنین شیوه صرفا مجامع عمومی در ایران در دست نداریم. ضمن اینکه اگر به تاریخ این مدعا توجه شود،ظاهرا جمع بست مباحثات زمستان سال 1366 است ، یعنی درهنگامه ای که اتفاقا جنبش کارگری و انواع تشکل ها شدیدا سرکوب شده‌اند و هیچ گونه فعالیت سندیکایی هم وجود ندارد و درسال 1362 کلیه سندیکاها و شوراهای کارگری از فعالیت بازمانده‌اند به جای آنها  تشکل های‌سه گانه با حمایت دولتی برپاشده‌اند واین سرکوبگری دریک بازه زمانی معناداری،در کنار رخدادهایی چون جنگ و پس ازآن تعدیلِ ساختاری و بازخریدکارگران قدیمی و با تجربه در کارخانه‌‌هاو کارگاه های مختلف وانواع مقررات زدایی ها به سود سرمایه، موجب گسستن تجربیات بین نسل‌های قدیمی و جدید کارگران، برای بریدن این حلقه دستاوردهای جنبش کارگری شد. چگونه این ادعا را میتوان پذیرفت که چنین مجامع عمومی با این ویژگی هایی برپا شده و استمرار یافته است و چگونه این اتهام توجیه شدنی است که «... چون قرار بود دوستان سندیکاساز ما شدنى بودن و "قابل گرفتن" بودن سندیکاهاى متعارف را نشان بدهند. شک دارم کسى بتواند اجازه سندیکاى انقلابى را از مسئولین و مامورین تقسیم معجون جامعه مدنى در ایران بگیرد. »

واضعین مجامع عمومی مدعی هستند که: «سندیکاها محصول مستقیم مبارزات کارگری نیست، بلکه جرئی از یک مدل ادارى-سیاسى در جامعه است، بخشى از یک توازن و حتى توافق وسیعتر در جامعه میان دو سوى خرید و فروش نیروى کار در بازار است. سندیکا بعنوان بخشى از یک رژیم و نظام سیاسى خاص امکان شکفتن و تداوم داشتن دارد.»

با این حال معلوم نیست چرا ازنظر اینان نظام سیاسی مسلط ، برپایی چنین سازمانی را برای کارگران مجاز نمی‌‌‌‌‌‌داند. این چه جزئی از یک مدل اداری _سیاسی در جامعه است و چه توافقی در میان دوسوی خرید و فروش نیروی کار است که یک سویش همواره ازسوی دیگر آن به جرم سندیکاگرایی بازداشت و شکنجه و محکوم به زندان می‌شود . این همه پرت و پلا گفتن در باره آنچه در ایران مابه ازای واقعی ندارد، چه سودی برای گویندگان آن دارد ؟

حاملین این تفکر گفته اند که"حتما بعضى در نقد این نظر مثال سندیکاهاى انقلابى در برخى کشورهاى دیکتاتورى و یا اتحادیه‌هاى آفریقاى جنوبى را پیش خواهند کشید. اما این مثالها مربوط نیست، چون قراربود دوستان سندیکاساز ما شدنى بودن و "قابل گرفتن" بودن سندیکاهاى متعارف را نشان بدهند. شک دارم کسى بتواند اجازه سندیکاى انقلابى را از مسئولین و مامورین تقسیم معجون جامعه مدنى در ایران بگیرد."

این استدلال که در ایران سندیکا ها خصلت غیر انقلابی و یا رفرمیستی دارند نیز از آن دسته ادعاهایی که با واقعیت کوشش‌های کارگرانی که اقدام به تشکیل سندیکاها در شرایط  خفقان و پلیسی کرده‌اند نه تنها نمی‌خواند بل که نافی همه ارزش های مبارزاتی کسانی است که در این راه متحمل هزینه‌های بسیارشده اند و هنوز به خاطر برپایی سندیکا از کار اخراج می‌شوند و ازحضورشان درمحیط کارجلوگیری می‌‌شود، و از حقوق اجتماعی محروم می گردند. تفکراتی تا این پایه ذهنی و به دور از واقعیت تنها ماموریتی جز ایجاد تشتت و پراکندگی دربین طبقه کارگرایران را به پیش نمی‌برند؟ این دروغ بزرگ و اتهام به کارگران ایران است که سابقه مبارزات آنها در سندیکاهای کارگری موجب فیروزمندی در بسیاری از عرصه های‌حیات اقتصادی -اجتماعی و سیاسی  بوده‌است، رافقط در چهارچوب توافقی در میان دوسوی خرید و فروش نیروی کار نشان می دهند! از مبارزات ملی شدن نفت تا مبارزات برای تدوین و تصویب اولین قانون کار در ایران و مبارزات برای ایجادیکی از بزرگترین نهادهای تامین اجتماعی همه و همه از ویژگی سندیکاهای رادیکال برمی‌آید. این غیر واقع نگری همچنین نادیده گرفتن همه‌ی از جان گذشتگی های کارگرانی است که پس از سرکوبگری های سالیان دراز بعد از انقلاب و تقریبا فراموش شدن نقش سندیکاهای کارگری، در دهه‌‌های اخیر به زنده کردن و احیا آلترناتیوی درمقابل تشکل‌های سه‌گانه دست زدند وبه اعتبار مبارزات خود نه تنها موضوع تشکل یابی مستقل بل‌که امکان مبارزه برای دستیابی به مطالبات درسطوح مختلف را در بدترین شرایط انسداد فعالیت‌های اجتماعی فراهم کردند. صدای کارگران‌را از طریق فدراسیون‌ها و کنفدراسیون‌ها و اتحادیه‌های کارگری به گوش جهانیان رساندند و به تدریج سکوت قبرستانی حاکم بر واحد های کار و تولید را با فریاد های اعتراضی شکستند. اگر سنت مبارزاتی سندیکاهای کارگری را به فصل های دلبخواه خلاصه نکنیم و در کلیت این مبارزات دقت لازم به عمل آید آنگاه درخواهیم یافت که این سنت مبارزاتی می‌تواند همراه رشد آگاهی کارگران و درک ضرورت های چگونه سازمانیابی برای حصول مطالبات آنی و آتی بسیار موثر باشد . 

برخلاف ادعاهای طرفداران کمیسیون های کارگری و مجامع عمومی، کارگران و پیشگامان جنبش کارگری هیچ‌گاه در انتظار اهدای اجازه برای تشکیل سازمان های کارگری نبوده‌اند و هیچگاه توصیه به درپوزگی برای گرفتن مجوز برپایی سازمان های کارگری نکرده‌اند. کارگران آگاه در ایران هوشمندتر از آنند که این نظرات تفرقه آمیز را باورکنند.

شوراهای کارگری و مضمون فعالیت آنها در گذشته

در باره شوراهای کارگری پیش از انقلاب و پس از آن مطالب بسیاری نوشته شده است که بی‌تردید برخی‌از آن‌ها براساس واقعیت های موجود و برخی نیز با اعتبار تمایلات علاقمند به ایده‌ و نظریات‌رایج در ادبیات کارگری تبیین شده‌است. تمایلاتی که گذار به سوسیالیزم را از طریق شوراهای کنترل کارگری ممکن می دانند و در نتیجه در ارزیابی شوراها در گذشته به دنبال این ویژگی ارائه‌ی نشانه‌ای از آن هستند.

در یادداشتی با عنوان "پاسخ درست به دغدغه های کارگرانِ معترض کدام است* ؟" در باره سازمان‌های کارگری و نقش آن ها در دوران پیش و پس از انقلاب را به تفصیل شرح دادم  که از تکرار آن در این‌جا پرهیز می‌کنم.  آنچه ضروریست در اینجا بیشتر مورد توجه قرار گیرد، ارزیابی شوراهای کارگری است چرا که مدافعان هر"تشکلی" تعریف خود را از این شورا ها به دست می دهد . این تعاریف صرفا بربنیان های نظری ساخته و پرداخته آنهاست  نمونه چنین ارزیابی از شوراها از سوی حکمتیست ها چنین است :" شوراهاى کارگرى در انقلاب ٥٧ اساسا کمیته‌هاى کارخانه بودند و نه شورا به معنایى که جنبش شورایى مدنظر دارد، یعنى جنبشى که اجتماع (مجمع عمومى) کارگران در یک واحد، سلول پایه آن است.... شوراهاى کارگرى دوران انقلاب، کمیته‌هایى متشکل از نمایندگانى ازکارگران بود..." (از آرشیو کورش مدرسی - منتشر شده در "منتخب آثار منصور حکمت)

نقطه مقابل نظر بالا را در این گزارش که نحله‌ی دیگری از حکمتیست هاست بخوانیم :

"در فضای انقلابی و مبارزاتی سالهای ۵۷ تا سرکوبهای خشن سال۶۰ برگزاری مجامع عمومی و ایجاد شوراها در بخش عمده کارخانه ها و مراکز کلیدی کارگری مهم شکل گرفت. شوراها بر مجمع عمومی و شرکت مستقیم آحاد کارگر محل کار متکی بودند. تجربه جدید و مهم این بود که شوراها صرفا فابریکی و محدود به یک کارخانه و یک مرکز و رشته کارگری نماندند و براساس منافع طبقاتی فراتر رفتند و روند اتحاد شوراها در جنبش کارگری آن مقطع درجریان بود. از جمله از موارد برجسته میتوان به سازمانیافتن “کانون شوراهای شرق تهران” و ایجاد “شورای متحده کارخانجات غرب تهران” و تجربه مهم دیگر “اتحاد شوراهای ۴۰ کارخانه گیلان” اشاره کرد. (جنبش مجمع عمومی و شورایی – رحمان حسین زاده.  اخبار روزپنجشنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۹)

درک متناقض هواداران مجمع عمومی در این دو نمونه از نظرات حامیان یک دیدگاه نشان ازبی اطلاعی آنان شوراهای ایجادشده در دوران پیش وپس از انقلاب دارد و برای تشکل‌یابی کارگران، دنبال ظرفی هستند که هنوز برای خودشان نیز ناشناخته است. بهرحال این دونگرش درنهایت" مجامع عمومی راتشکل پایه‌ای شوراها به معنى جنبش خود-سازمانیابى وسیع طبقه کارگر براى دخالت درسرنوشت جامعه و در امر قدرت و اداره امور" میدانند.

سایر مدافعان شوراهای کارگری البته چنین آشفتگی فکری را ندارند. نهایت خلط مفهومی و درک مغلوطی که آنها ازسازمانِ‌کارگری دارند_ مبتنی برسازمانیابی شورایی‌کارگران برای تدارک انقلاب ومراحل پساانقلابی کنترل کارگری برتولیداست و البته در مواردی هم تقدم کنترل کارگری و اداره شورایی برای تدارک انقلاب را امر ضروری میدانند_ موجب شده‌است که شوراهای‌کارگری را واجد خصلت‌ها و مضامینی بدانند که سندیکاهای کارگری فاقد آنند. به این اعتبار سندیکاهارا غیر انقلابی و رفرمیست و شوراها را انقلابی و تنها سازمانی‌می‌دانند که قادر است سرنوشت کارگران وجامعه در راستای رهایی بشریت هدایت کند. این جامه ایست که از پیش برتن سازمانِ‌کارگری به نام شورا می پوشانند تا رویای شیرین رهایی را نه در واقعیت که در ذهن خود تحقق بخشند .

چرا باید از ایجاد هرگونه سردر گمی، گیج‌سری و چندگانه سازی تشکل و عمده کردن فرم در مقابل اهداف و وظابف محتوایی سازمان های کارگری پرهیز کرد و وظایف عاجل پیشروان طبقه کارگر در این باره چیست؟

در مجموع قائل شدن به دسته بندی ایده‌های سازمانیابی طبقه کارگر در بین دارندگان دیدگاه های مختلف در کشورما، نه براساس نیاز طبقه کارگر به انسجام و همبستگی برای بهبودشرایط زندگی و در راستای رهایی از استثمار و بهره کشی بل‌که براساس قالب‌هایی است که از پیش در ذهن آنان جا افتاده‌است. البته باورمندان به هر نوع شیوه سازمانیابی در طول تاریخ دلایل مشخصی برای خلق قالب های جدید برای سازمانیابی کارگران را برشمرده‌اند اما بنظرمیرسد آنچه بیش‌از هرچیز ملاکِ‌خلق عناوین اشکال سازماندهی بوده و منجر به تغییرنام های جدید برای سازمان های کارگری گردیده‌است، تنها وجه تمایز داشته است.  برای تمیز دادن آن دسته از اشکال سازماندهی با مضامین و محتوایی که برتری های نسبی با سازمانهای هویت باخته‌ مشخصی در یک مرحله معینی از تاریخ مبارزات کارگری در یک یا چندکشور که از مسیر اهداف اولیه خود خارج و به ابزار در دست بورژوازی بدل شده اند، بوده است.

هرسازمان کارگری باهر نامی می تواند رادیکال باشد یا سازشکار، انقلابی باشد یا رفرمیستی، ساختارمند و برنامه دارباشد یا ساختارناپذیر و باری بهرجهت. کدام آیه از کجا نازل شده است که سازمان های کارگری را مانند مولودی که ازمادر زاییده میشود برحسب ویژگی های مادرش هویت دهند؟ این نوزاد هویت خود را خواهد داشت و آنچه به او تشخص می بخشد شرایطی است که او می بالد و در آن بارور میشود. این بازی نادرست این همانی دیدن سازمان های کارگری درشرایط متفاوت است که سالیان سال در آموزه‌های نادرستی از سوی کسانی که با تخیلات خود مبانی نظری خلق می کنند که چه بسا برای توجیه آن رابه مکاتیب چپ هم نسبت می دهند، رایج گردیده‌است.

مگر سندیکاها به‌عنوان سارمانی برای  یایجاد  شالوده ی اداره اجتماعی و صنعتی درجامعه‌ی سوسیالیستی  ابداع نشدند؟ **  مگر نه اینکه کارگرانِ جهان با ایجاد سندیکاهای کارگری مبارزات زیررهبری سندیکاها و اتحادیه‌ها، خالق ارزش‌های بسیاری برای نسل‌های پس ازخود شده اند؟ بسیار بدیهی است که از سازمان‌های کارگری به وسیله‌ی بوروازی کشورها با استفاده از هرنوع مداخلات آشکار و نهان و با رسوخ انواع گرایشات تجدیدنظرهایی صورت‌پذیرد، همچنان که درهر سازمان و حزب سیاسی رادیکال این نفوذ و رسوخ باموجه‌ترین داده‌های نظری و تئوریک امکان‌پذیر است ! آیا این بدان معناست که این شیوه سازمانیابی طبقه‌ی کارگر بکلی منسوخ است و هرآینه کارگرانی مجهز به اراده و آگاهی طبقاتی از این شیوه سازمانیابی به سود همبستگی در مبارزه علیه سرمایه واز تمامی ظرفیت های ممکن و مطلوب آن باید چشم پوشی کند ؟ چون بورژوازی در مواردی براین نوع سازمان کارگری نفوذ کرده وآن را به سازمان اداری و سیاسی خود بدل کرده است ؟!!

مثل آنست که خانه‌ی کسی به تصرف عدوانی درآید، بعد به او توصیه شود به‌جای پس‌گرفتن خانه اش برود جایی دیگر اگر می تواند لانه ای یا کاشانه ای برپا کند و از خیر خانه‌ای که سالیان دراز به نام او و برای او بوده است بگذرد . سندیکا در ایران حکم خانه‌ی کارگران را دارد!

آیا اگر این نوع سازمان کارگری در مقاطعی از تاریخ جنبش کارگری جهانی دستخوش تجدید نظرطلبی گردیده و تغییر ماهیت داده‌است؛ دیگر قابلیت برگشت به اصول اولیه ایجاد آن را ندارد؟ آیا این تغییرات و تحولات را نمی‌توان با نگاهی دیالکتیکی ارزیابی کرد؟ وآن روندی که با فزونیِ کُمیت‌ها به خلق کیفیتی جدید انجامید، در اینجا نامعتبر است؟ اگر چنین است چه دلیلی وجود دارد که شورا به سرنوشت آنچه برای سندیکا برمی شمرند دچارنشده و یا دچار نشود؟

هیچ دلیلی برعدم ظرفیت سیاست‌ورزی در مراتب مختلف در سندیکاها وجو ندارد، مبارزات صنفی_طبقاتی مرزی برای سیاست‌ورزی نمیشناسد، مادام که بورژوازی ازهمه‌ی ابزارها وامکانات برای بهره‌کشی و استثمار سود می‌جوید، طبقه‌ی کارگر نیز از همه توانِ خود در هرسازمان صنفی _طبقاتی که ایجاد می‌کند سودخواهدجست! 

هیچ دلیلی وجود ندارد که سندیکاهای کارگری اگر تشکیل دهندگان آن بخواهند؛ نطارت و یا کنترل کارگری بر تولید و ایجاد ارزش را نداشته باشند! این تنها به خواست کارگران و میزان دانش و آگاهی آنان از شرایطی که در آن قرار دارند؛ برمی‌گردد و نه هیچ دستورالعملی که درستاد جریان سیاسی خاصی نگاشته شده باشد !

اگر با متدِ عِلّی و معلولی هم به آسیب شناسی رسوخ رفرمیسم در سازمان های کارگری بپردازیم قطعا کارگران را در عامل بروز و ظهور رفرمیسم دراین سازمان ها نخواهیم دانست و پی بردن به اینکه این خواست و تمایل بورژوازی و خرده بورژوازی درطول تاریخ جنبش کارگری بوده است تا سازمانهای کارگری را از ظرفیت های رادیکال تهی کنند، از بدیهیات  است. آنجا که قدرت دردست نمایندگان آنانست نیز به قانونمند‌سازی روابط دست زده‌اند و این تبعیت از قوانین(که به سودکارگران نیست و برای آنان زیابنار است) را نیز باضرب و زور جا انداخته‌اند. این نوع برخورد درباره هر سازمان کارگری از سوی بورژوازی مسلط امکان پذیراست کما اینکه شوراهای کارگری باآن عمر کوتاه دربازه‌ی زمانی پیش و پس از انقلاب را  به خاطر اعتباری که ظرف آن مدت بدست آورده بود  نیز به شورایی رفرمیستی بدل کرده وبه وسیله قانون و به ضرب و زور آنرا بر کارگران تحمیل کرد.

پیشروان کارگری که مطالعات تاریخی درباره مبارزات کارگران از طریق سندیکاهای کارگری را درپی‌گرفته اند به خوبی میدانند که سندیکاهای کارگری در ایران کاملا از نوع سندیکاهایی بوده اند که نه با سازش طبقاتی و پذیرش رفرمیسم بل‌که با مضامین دگرگونی‌خواه و تحول طلب و دریک کلام رادیکال توانستند دستاورد های بزرگی را چه درعرصه‌ی ملی و چه در عرصه‌ی طبقاتی به دست آورند و آنگاه که با پیروزی کودتا بورژوازی کاملا برامور مسلط شد، کوشید با قانونیت بخشیدن به روابط کار ومحدود سازی اصل تشکل یابی کارگران در قانون‌کار و رایج‌کردن آموزه‌هایی این ویژگی رادیکال را ازسازمان‌های‌کارگری پاک‌کند؛کوشید تا سازمان‌های سندیکایی را از ظرفیت های موجودش تهی و رفرمیسم را به آن‌ها تزریق کند . همین‌جا هم باید یادآور شد که بسیاری از فعالان سندیکایی هوشمندانه کوشیدند تا میراث مبارزاتی دوره پربار فعالیت اتخادیه ای را حفظ کنند.

 طرح این سابقه ی تاریخی از آن جهت است که پیشروان طبقه کارگر ایران به ویژه آنان که به دانش ،تجارب و آگاهی های طبقاتی دست یافته‌اند، براین باور مانده‌اند که آنچه در وضعیت کنونی ضرورت دارد نه فرم ونام سازمان کارگری؛ بلکه مضمون و محتوایی است که آن سازمان برای مبارزات و کسب مطالبات آنی و آتی دارد.بی تردید تاکید برتناسب فرم ومحتوا از ضروریات کارآمدی یک سازمان کارگری است.

سازمان کارگری اگر نتواند کارگران را با داشتن حق رای برابر و بی هیچ تبعیض اعم از تبعیض جنسیتی، نژادی، دینی، ملی و انواع تیعیض های برخاسته از روابط نابرابر ساز قدرت های مسلط، متحد و همبسته سازد همواره موجب شکست مبارزات کارگری و پسرفت آن خواهد شد اعم از آنکه آن سازمان شورا باشد و یا سندیکا و هر چیز دیگری !

برای ایجاد آن سازمان کارگری که بتواند واجد اعتبار یک ساختار کارآمد و طبقاتی و رادیکال با همان ویژگی های صنفی _طبقاتی ؛ دموکراتیک؛ توده ای و فراگیر بماند سه شرط اساسی و قطعی است :

یکم آنکه مستقل از کارفرمایان و دولت و احزاب سیاسی به ویژه احزاب راست بورژوایی و خرده‌بورژوایی باشد. این استقلال در تمامی وجوه آن اعم ازقوانین ، منابع مالی، امکانات اداری ضروری‌است . این استقلال نه در زمان تشکیل که باید در روند فعالیتِ سازمان کارگری به عنوان شرطی جاری و تردیدناپذیر رعایت شود. حتی درمناسبات بین سندیکایی و یا درصورت بروز ائتلاف‌های سیاسی بین سندیکاها و احزاب مترقی بر سر کسب امتیازات برای کارگران(نظیر توافقات با احزاب برای اعزام نمایندگان به پارلمان‌ها و یا هر پروژه سیاسی که به حال کارگران در کوتاه مدت و درازمدت سودمند باشد) هم سندیکاها از استقلال رای برخوردار باشند .

دوم آنکه آزادانه و بی هیچ قید و بند و ضابطه های محدودیت زا  و تنها به‌حکم و اراده توده کارگران و با ضوابط ومقرراتی که به تناسب نیازهایی آنی و آتی خود درک می کنند شکل گیرد.

سوم آنکه هیچ مانعی برای عضویت کارگران در هیچ سطح و مرتبه ای ایجادنشود. در واقع  هر کارگر بتواند عضو سازمان کارگری بنگاه یا صنف و حرفه‌ی خودشده و حق انتخاب کردن و انتخاب شدن برایش به رسمیت شناخته شود.

اما چرا بر سندیکا به عنوان بدیل مناسب تکیه می‌شود؟  به این خاطر است که:

1-     سندیکا سازمانی است با قدمت و سابقه ی در مجموع درخشان در تاریخ مبارزات کارگری ایران .

2-     فعالیت سندیکایی و اتحادیه ای به حاطر سوابق مبارزاتی کارگران جهان به عنوان حقی مسلم در حقوق کار بین المللی پذیرفته شده است .نچه

 

3-     سندیکا سازمانی است که تجارب اندوخته‌ی بسیاری درایران و جهان دارد و از حقوق مسلم شناخته شده بین المللی و در نتیجه حمایت کارگرانِ جهان برخوردار است .

4-     سندیکا این ظرفیت بالقوه را دارد که درشرایط ویژه، وظایف رادیکال و تعهدات عمیق تری را به سود کارگران به‌عهده گیرد ازجمله با اعزام نمایندگان کمیته سندیکایی درمدیریت واحد های کار و تولید از طریق نظارت و کنترل در کلیه سطوح از حقوق کارگران و بنگاه کند .

5-     سندیکا براساسِ ساختارِ مبتنی بردموکراسی؛ قوانین داخلی ناشی از ضوابط دموکراتیک (اساسنامه ) ملزم به پاسخگوی به اعضا و چاره جویی از اعضا در عالی‌ترین رکنِ تصمیم‌گیری خود یعنی مجمع عمومی است .

6-      سندیکا قابلیت توسعه ساختاری در واحد های بزرگ و مجتمع ها را دارد و درعین حال قابلیت سازماندهی کارگران اصناف و رسته ها و حرفه های پراکنده را نیز داراست .

7-     سندیکا به عنوان تشکل یاپه از لحاظ ساختاری ساده ترین و منعطف ترین سازماندهی را دارد و در عین حال قابلیت آنرا دارد که با وجود کمیته‌های سندیکایی در همین سطح هم از ساختار عالیتر درونی برخوردارباشد. وجودِکمیسیون‌های‌ داخلی که هریک بسته به نیازمندیهای زندگی اجتماعی(در عرصه های فرهنگ و هنر و ورزش و سایر فعالیت های اجتماعی سودمند) شکل می گیرند.

8-     سندیکا در مراتب بالاتر می‌تواند اشکال عالیتر چون اتحادیه ، فدراسیون و کنفدراسیون ها را درسطح ملی و بین المللی ایجاد کند و در تمام سطوح ملی به عضویت اتحادیه های بین المللی در رشته و حرفه خود درآید .

این ظرفیت‌ها هیچ گاه بخودی خود در هیچ سازمان کارگری بکارگرفته نمی‌شود مگر آنکه کارگران در روند مبارزات خود برای بهبودخواهی شرایط زندگی ضرورت بکارگیری این ظرفیت‌ها را دریابند و درواقع ظرفیت های موجود آنگاه از قوه به فعل درمی‌آیند که کارگران درجربان یک همبستگی طبقاتی به‌دور از هرگونه سردرگمی، گیج‌سری و چنددستگی چون تنی واحد، عالی‌ترین و مقبول ترین شیوه‌ی سازمانیابی را برگزینند و این وظایف عاجل پیشروان طبقه کارگر است تا آنچه‌ را موجب می‌گردد که کارگران از راهیابی به چنین سطحی از همبستگی طبقاتی بازمانند،به کنار گذارند و با اتفاق نظر، اندیشه‌های تشتت آفرین و تفرقه افکنانه‌ی بورژوایی و خرده بورژوایی را از ذهنیت عمومی طبقه کارگر پالایش کنند .



* پاسخ درست به دغدغه های کارگرانِ معترض کدام است ؟

 https://kargareirani.blogsky.com/1399/06/17

**سندیکاگرایی: اصطلاح سندیکاگرایی از لغت‌ِ فرانسوی(سندیکالیسم)که به‌معنی مکتب اصالت اتحادیه‌ی کارگری است،گرفته شده و به دوصورت به کار برده میشود :(الف)نظر یا جنبش اجتماعی که براین عقیده است که اتحادیه کارگری باید شالوده ی اداره اجتماعی و صنعتی درجامعه یی سوسیالیستی قرار گیرند؛ (ب) اقدامات مبارزه جویانه صنعتی از طریق اتحادیه‌های کارگری . این اصطلاح بعد ار سال1907 در انگلیس رواج یافت و اشاره دارد برجنبشی در میان لایه های رادیکال کارگران صنعتی که هدف اصلی آن انتقال وسایل تولیدو توزیع از صاحبان کنونی آن به اتحادیه های کارگری است. شیوه‌ای که برای رسیدن این هدف اتخاذ میشود شیوه‌ی اقدام مستقیم(در مقابل اقدام سیاسی پارلمانی است ... فرهنگ علوم اجتماعی_جولیوس گولد/ویلیام ل.کولب

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد