آتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت
حافظ این خرقهی پشمینه بینداز و برو
*********
آهای بچه ها کجایید ؟
بیایید
بیایید
بیایید تا بیانیه ای بنویسیم برای او
به خاطر او و خودمان
آهای دختران و پسران دانشجو
کجایید؟
بیایید
بیایید
بیایید تا بنویسیم ، بگوییم و فریاد کنیم :
ما همچون او برهنه ایم
جامه ی زهد و ریا برتن نداریم
جامه ترس را هم
که برتن ما دوختید
چون او از تن جدا می کنیم !
خرمن خرمن جوانی را سوزاندند
آهای مردم
کجایید
بیایید
بیایید
بیایید و بگویید
نظاره گر نیستید
هرگز نبودید
حتی وقتی تنها تماشاگران ساکت بودید
پاها ی ما
به زنجیری بستند
تا
صدای گرسنگی دلهایمان
در آوای کر کنندهی زنجیر گم شود
دستهای مارا
به کار گِل گماردند
تا گرمای دستادستِ مان
از یاد برود
بی رمق شدگانیم
اما از پا افتاده نیستیم
آهای گزمه های سوار بر گذشته های دور
امروز هیچ عریانی
هیچ پچ پچه
هیچ نگاه عاصی
و هیچ خشمی نیست
که راه بر آگاهی نَبَرَد
جای حاشا نیست
ما خشمگین
شما نشسته به زورق استیصال
خشم ما موجی خواهد شد
بر بسترِ دریا
و زورق شما را
در هم خواهد شکست
امروز
یا
فردا